هنوز سه سال به هجرت باقى مانده بود، سه سال مملوّ از حوادث سخت و طوفان هاى شدید زندگى، مملوّ از مرارت ها و ملالت ها، مملوّ از آزارها و اهانت ها و تلاش هاى مستمر دشمنان براى محو اسلام و مسلمین.گاه دشمنان سنگدل، خاک یا خاکستر بر سر
پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى پاشیدند، هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خانه مى آمد، فاطمه(علیها السلام) خاک و خاکستر را از سر و صورت پدر پاک مى کرد، در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود، پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرمود: «دخترم! غمگین مباش و اشک مریز که خداوند حافظ و نگهبان پدر توست».(1)گاه دشمنان در حِجْر اسماعیل اجتماع داشتند و به بت ها سوگند مى خوردند که هر کجا «محمّد» را پیدا کنند، او را به قتل برسانند.فاطمه(علیها السلام) این خبر را مى شنید و به اطلاع پدر مى رسانید تا مراقبت بیشترى از خود کند؛(2) و این نشان مى دهد که نه تنها در درون خانه که در بیرون نیز فاطمه(علیها السلام) در فکر دفاع و نجات پدر بود.در یکى از همان سالها، ابوجهل مشتى از اراذل مکه را تحریک کرد که به هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مسجدالحرام به سجده رفته بود، شکمبه گوسفندى را بیاورند و بر سر
حضرت بیفکنند، هنگامى که این عمل انجام شد ابوجهل واطرافیانش صدا به خنده بلند کردند و پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به باد مسخره گرفتند.بعضى از یاران، منظره را دیدند اما دشمن بى رحم چنان آماده بود که توانایى بر دفاع نداشتند.این خبر به گوش دختر کوچکش فاطمه(علیها السلام) رسید به سرعت به مسجدالحرام آمد و آن را برداشت و با شجاعت مخصوص خودش ابوجهل و یارانش را با شمشیر زبان مجازات کرد، و به آنها نفرین فرمود. (3)همچنین هنگامى که جنگ «احد» پایان گرفت و تازه لشکر دشمن صحنه را روز قلم بر اهالی قلم و نویسندگان مبارکباد...
ادامه مطلبما را در سایت روز قلم بر اهالی قلم و نویسندگان مبارکباد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bejik بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 15:52